Tag Archives: text

شناخت به واسطهء بازنمایی

دربارهء «نمایشگاه نقاشی سلمان خوشرو»

نوژن کمیلی

در نگاه نخست شاید چنین به نظر برسد که پرتره های سلمان خوشرو آشکارا راجع اند به اشخاصی که نقاش آنها را به عنوان موضوع آثارش برگزیده، تا با به تصویر کشیدن آنها، بخشی از واقعیت پیرامونی خویش را بازبنماید. اما در مواجههء عمیق تر با این پرتره ها، می توان گفت آنها پیش از آنکه دربارهء هر یک از این اشخاص به مثابهء «امر بازنموده» باشند، با خود مقولهء بازنمایی سروکار دارند و در تکاپو برای بازنگریستن امکانات نهفته در بازنمایی به میانجی نقاشی به دست آمده اند. این تلقی به ویژه آن گاه مجال بروز می یابد، که آنها را در مقام یک مجموعه، از حیث روند شکل گیری شان،  در نظر بگیریم.

این مجموعه – و البته هر کدام از پرتره های آن به نحوی مستقل و یگانه- در گروی تلاشهای مستمر او برای دریافت امکانات شناخت به میانجی و طی فرآیند بازنمایی به دست آمده است. شناختی دو سویه، که از یک سو ناظر است به شناسایی «عمیق تر» سوژه هایش، که گرچه همگی افرادی هستند که نقاش آنها را پیشاپیش می شناخته است، اما درگیری دائم او برای چگونه بازنمودن آنها در مقام سوژه، او را به سطح و جنس متفاوتی از شناخت این آشنایان می رساند. از سوی دیگر، دقیقاً همین درگیریهای مداوم باعث شده اند که این پرتره ها، به گونه ای درون ماندگار، بدل به عرصه ای برای آزمودن و تجربهء پیگیرانهء پاسخهای گوناگون به پرسشی واحد شوند؛ اینکه، نقاش چگونه می تواند برشهایی از جهان پیرامونی اش را از طریق بیان نقاشانه بشناسد، نه اینکه لزوماً بشناساند.

از همین رو است که در مورد کارهای او (هم) می توان گفت «بیان روند را تعیین می کند»؛ و در این مورد، بیانی نقاشانه که با مفهوم سازی خاص و محنصر به نقاشی پیش می رود. به عبارت دیگر، سلمان خوشرو با ظرافت و مداقه ای وسواس گونه در این مسیر درست گام نهاده است که مفاهیم برسازندهء آثارش نه بدیلی بصری برای «دال» های از جنس زبان باشند، و نه به صرف بازبُرد و ارجاعی استعاری یا نمادین از مابه ازا های جهان خارج تقلیل یابند؛ بلکه اتفاقاً برعکس، به جریان درون گستر و شدت یابنده ای از مفاهیمی نقاشانه بدل شوند، که به معنای واقعی کلمه از جنس لایه لایه های رنگ هستند. این درست همان خصلتی است که پرتره های او با اتکا به  آن از ورطهء تصویرسازی- و خوانش آنها به مثابهء تصویرسازی- خلاصی می یابد؛ و همچنین، به ترفندهای تکنیکی متفاوت یا مشابه هر کدام از پرتره ها معنا می بخشد. چرا که، به یک معنا، خوانش ملاحظات سبکی یک اثر سراسر در گروی خوانشی است که از غایت آن اثر به دست می دهیم.

در عین حال، پرتره ها پیوند تنگاتنگی با اشخاصی که به تصویر می کشند دارند، و چه بسا در هم تنیده با زیست اجتماعی-تاریخی مشترک و محنصر به فرد هر کدام نیز باشند. اما چنانکه گفته شد، این پیوند حاصل شناخت (کامل شدهء) نقاش از آنها پیش از آغاز کار بر روی بوم نیست. فرآیند شناسایی تکمیل شوندهء این اشخاص از رهگذر کشیدنشان آنها را جایی درون قلمرو شناختی شخص نقاش قرار می دهد. به بیان دیگر، نقاشیها بیان داوری نقاش دربارهء واقعیت موضوعاتشان نیستند؛ آنها نمایانگر تلاش او برای شناخت این افراد/سوژه ها به منزلهء تکه تکه هایی از «واقعیت برای نقاش» هستند. تکه هایی که او را دربرگرفته بوده اند و آنچه آنها را به هم پیوند زده است، دقیقاً همین گزیده شدنشان برای «به شناخت نقاش درآمدن» بوده است. بدین معنا، شاید نتوان گفت که او پرتره هایش را به پایان می رسانده است؛ لحظهء نهایی کار بر روی هر نقاشی چه بسا لحظه ای بوده است، که او از درگیری مجدانه با یک تکه دست می کشیده تا به سراغ تکهء دیگری برود و آن را با واقعیت برساخته اش پیوند زند.

روی هم رفته و با نظر به شتابزدگی رایج در فضای کنونی تولید هنری، که در آن میل هیستریک به ارائه کردن خود به میانجی ارائه شدن «کارها» منجر به زودارضایی سرگیجه آوری شده است، شکیبایی پیگیرانهء سلمان خوشرو در پیمودن مسیر کاری اش بی تردید قابل توجه و ستودنی است. اما تمایز کار او را نبایستی تنها در تعویق خوددارانهء او و سنجش نسبی کیفیت نمایشگاهش خلاصه کرد. وجه ممیز کار او، و چه بسا ارزش آن، را باید در خصیصهء درون ماندگارتری دید؛ در تعلیق ذاتی روند نقاشیهایش، که رد آن را در ده اثر اخیر به نمایش درآمده آشکارا می توان بازجست. در اینکه او در عین قلمروزدایی از انگاره های سنتی هنر اجتماعی، از طریق برساختن یک تاریخ اجتماعی شخصی، مدام از به سرانجام رساندن این تاریخچه سر باز می زند تا کماکان با دقتی لجوجانه و محاسبه گر به آزمودن و تجربهء شیوه های تازه تر بیان شخصی اش ادامه دهد. از همین رو، پرکاری او با سری کاری مشتبه نمی شود؛ و باز به همین دلیل، این مجموعه، برای او، از راجع شدن به هر مفهوم و حسی بیرون از جهان واقعیتی، که خود «پرتره ها» بر می سازند، بی نیاز گشته است. در نتیجه، او هوشمندانه آن را با همین قلمرو فرامی نامد: پرتره ها یا همان  نمایشگاه نقاشی سلمان خوشرو. 

 

By Kamran Khademi for the Exhibition

I have known Salman Khoshroo’s work for almost two years. He has continuously impressed us as an artist struggling for discovery, awareness and consciousness. He is constantly working in that path, getting craftier and finding new insights.

Salman’s work reveals a tumultuous tension between what he sees and what there is. He ambitiously goes farther in creating effects that reveal a flow of intimate sensation of his subject, live and breathing!

He is of course a natural draftsman. But his work reaches deeper than what can be seen.He captures the throbbing soul of his subject with translucent layers of colors and bold strokes of brush and knife. Translucent colors, rough knife strokes to let the refraction of light seduce us to see the invisible, to see the undepictable! He has a vision through clouds of conscious and revelations.

The ethereal dream he has when he is hi with the fever, in that special moment sparks in an arc to the canvas a stream of conscious and leaves in its wake hallucination and daydreaming. His work requires acute awareness and concentration to watch and explore, an interaction rather than observation.

Strikingly intense and agonizingly honest, original and powerful, the urgency of his feelings and sensations is contagious. His enchanted work is going to get validated more and more as he finds exposure.

Biography for Exhibition

Salman Khoshroo was born in 1983 in Tehran. He spent his early schooling years in New York City and in 2004 received his bachelor’s degree in Digital Arts from the Australian National University. Upon completing his studies he moved back to Iran, where he currently lives and works.

Although Salman has lived in two worlds, his artistic inspiration derives from Iran and therefor has chosen to make it his permanent home. He first started exploring his motherland through the lens of a camera and has held three photography exhibitions. In retrospect perhaps most of his photographs were the work of a suppressed painter. The artist still relies heavily on photographs for his painting practice.

Salman is a self-taught painter who enjoys the progressive experience of this art form. It has been four years since he first picked up the brush and his main influences are Lucian Freud and Claude Monet among others.

Before turning to painting, the artist photographed mostly abstract and minimalistic spaces in the streets of Tehran, but following 2009 photography in the streets was not feasible. As his artistic practice was forced more and more indoors, he adapted painting. Soon he grew intrigued and obsessed with this discipline and painted portraits of many of the people he knew.

Now in 2014 he holds his first exhibition displaying 10 of his most recent portraits.

Statement for Exhibition

The human face is the most familiar image we know. We are masters of detecting the most subtle emotions in people’s faces. Human skin is a canvas of expression. In a culture where representing the body is restricted, the uncovered flesh of the face becomes more significant.

The artist is a self-taught painter, receiving his formal education in Digital Arts. As his painting has progressed, styles have evolved and parallel techniques now exist simultaneously. In a digitally dominated world, the painter is still using his hands, while his head is mostly in cyberspace. The artist is constantly experimenting with paint, struggling to figure out the alchemy of color in a vast array of substances.

These 10 recent portraits make up the artist’s first painting exhibition. They follow in the train of 150 unexhibited works. Paint is applied across these big canvases using a palette knife. The knife is put to flesh, continually hacking at the paint, trying to force a lucky outcome. Using this energetic style, the artist exposes tensions while maintaining a geometric structure.

Four years ago the artist started to experiment with painting portraits. This also coincides with the rise of Facebook, which opened a new chapter in the culture of portraiture and heated the debates about identity, community, self-representation and so on. His subjects are all people he knows and got to know even better through the process of painting—where he contemplated and reflected on their deeper realities while spending long hours confronted by their portrait’s gaze.

The gloom of the times coupled with the pollution of Tehran, has left its mark on people’s faces. A generation shunned from the society at large, and eventually disenchanted by its own youth. Perhaps these people crave to be recognized and confronted across these vast canvases for the individuals they are. Even the tubes of paint have journeyed through a web of sanctions and color is scooped off the palette with an uneasy conscience.